چند دقیقه عبرت 2 - عبرت های عاشورایی 2 / پای درس استاد سید علی حسینی خامنه ای
برچسب جزوه : چند دقیقه عبرت (#)
نام جزوه : عبرت های عاشورایی 2
سخنران : مقام معظم رهبری (#)
تاریخ سخنرانی : 1377/2/18
چطور شد جامعه اسلامی به محوریّت پیامبر عظیمالشّأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، آن جامعه سرتاپا حماسه و شور دینی و آن احکامی که بعداً مقداری درباره آن عرض خواهم کرد، همین جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّی بعضی همان کسانی که دورههای نزدیک به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال کارشان به آنجا رسید که جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیعترین وضعی کشتند!؟ انحراف، عقبگرد، برگشتن به پشت سر، از این بیشتر چه میشود!؟
مقام معظم رهبری
دریافت
توضیحات: A4 / #302 / 28
-------------// فهرست مطالب //---------------
”تقویت مایه تقوا“ باید نتیجه بحث ها باشد
سه بحث عمده مربوط به عاشورا
طرح مسئله
آیا عاقبت هر جامعه اسلامی ، همان عاقبت جامعه پیامبر است؟
قدم اول در کشف علل حادثه کربلا؛ فهم عظمت حادثه است
بررسی سه دوره کوتاه از زندگی امام حسین برای فهم حادثه کربلا
دوره اول: دوران حیات پیامبر اکرم
دوره دوم:دوران جوانی حضرت ابیعبداللَّهالحسین
دوره سوم: دوران فترت بیست ساله بعد از شهادت امیرالمؤمنین تا حادثه کربلا
حبّ اهل بیت در همه عالم اسلام، عمومی است
تهی شدن جامعه، حاثه کربلا را به وجود می آورد
تاسیس نظام اسلامی توسط پیامبر و 4 خط عمده و اساسی
خط اول:معرفت شفّاف نسبت به دین
خط دوم: عدالت مطلق و بی اغماض
خط سوم:عبودیّت کامل و بی شریک در مقابل پروردگار
خط چهارم: عشق و عاطفه جوشان
تربیت انسانها کاری تدریجی؛ تلاش پیامبر مستحکم کردن پایه های دین
جانشینی پیامبر به معنی لزوم تداوم تربیت انسانهاست
ماجراهای بعد از رحلت پیامبر
نعمت الهی و اَشکال مواجهه با آن
مثالهایی تاریخی از چگونگی عملکرد خواص از مدارک اهل سنت
مثال اول:»سعیدبن عاص«
مثال دوم:»ابوموسی اشعری«
مثال سوم: »سعدبن ابیوقّاص
مثال چهارم:»مروان بن حکم«
نمونه ایی دیگر از عملکرد خواص
عوام دنباله رو خواصند
یک ماجرا از عملکرد عامه مردم
معنای تقوا از منظر شخصی و اجتماعی
وعده حکومت ری
قیام برای جلوگیری از انحطاط جامعه
جز با منطق عشق ، نمیشود قضایای کربلا را فهمید
درباره »علی بنطاووس«و کتاب »لهوف
قضیه به میدان رفتن »قاسمبنالحسن«
جزئیات حادثه کربلا ثبت شده است
میدان رفتن علی اکبر علیهالسّلام
--------------// بخش هایی از متن جزوه //--------------
چطور شد جامعه اسلامی به محوریّت پیامبر عظیمالشّأن، آن عشق مردم به او، آن ایمان عمیق مردم به او، همین جامعه ساخته و پرداخته، همان مردم، حتّی بعضی همان کسانی که دورههای نزدیک به پیامبر را دیده بودند، بعد از پنجاه سال کارشان به آنجا رسید که جمع شدند، فرزند همین پیامبر را با فجیعترین وضعی کشتند!؟
امام خمینىِ عزیز بزرگ ما، افتخار بزرگش این بود که یک امّت بتواند عامل به سخن آن پیامبر باشد. شخصیت انسانهای غیر پیامبر و غیر معصوم، مگر با آن شخصیت عظیم قابل مقایسه است؟ او، آن جامعه را به وجود آورد و آن سرانجام دنبالش آمد. آیا هر جامعه اسلامی، همین عاقبت را دارد؟ اگر عبرت بگیرند، نه؛ اگر عبرت نگیرند، بله.
کسی نگوید که حادثه عاشورا، بالاخره کشتاری بود و چند نفر را کشتند. همانطور که همه ما در زیارت عاشورا میخوانیم: »لقد عظمت الرّزیّه و جلّت و عظمت المصیبة« ، مصیبت، خیلی بزرگ است. رزیّه، یعنی حادثه بسیار بزرگ. این حادثه، خیلی عظیم است.
پیامبر درباره امام حسن و امام حسینِ شش، هفت ساله فرمود: »سیّدی شباب اهل الجنّه«؛ اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودکند، جوان نیستند؛ اما پیامبر میفرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنی در دوران شش، هفت سالگی هم در حدّ یک جوان است؛
جامعه اسلامی در طول این پنجاه سال، از معنویت و حقیقت اسلام تهی شده است. ظاهرش اسلامی است؛ اما باطنش پوک شده است. خطر اینجاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عدّهای هم طرفدار اهلبیتند!
عدالت، غیر از مساوات است؛ اشتباه نشود. گاهی مساوات، ظلم است. عدالت، یعنی هر چیزی را به جای خود گذاشتن و به هر کسی حقّ او را دادن.
تربیت انسانها کار تدریجی است؛ کار دفعی نیست. پیامبر در تمام ده سال تلاش میکرد که این پایهها استوار و محکم شود و ریشه بدواند؛ اما این ده سال، برای این که بتواند مردمی را که درست برضدّ این خصوصیّات بار آمدند، متحوّل کند، زمان خیلی کمی است.
اگر کسی به ترکیب کلی جامعه اسلامی در آن سالهای اوّل نگاه کند، میبیند که علیالظّاهر چیزی به قهقرا نرفته است. البته گاهی چیزهایی پیش میآمد؛ اما ظواهر، همان پایهگذاری و شالودهریزی پیامبر را نشان میدهد. ولی این وضع باقی نمیماند. هر چه بگذرد، جامعه اسلامی بتدریج به طرف ضعف و تهیشدن پیش می رود.
خواص در این پنجاه سال چگونه شدند که کار به اینجا رسید؟ من دقّت که میکنم، میبینم همه آن چهار چیز تکان خورد: هم عبودیّت، هم معرفت، هم عدالت، هم محبّت.
در نزدیکی کوفه، سرزمینهای آباد و حاصلخیزی وجود داشته است که این مزرعه بزرگ کوفه، ملک طلحه صحابی پیامبر در مدینه بوده است
حال شما این را با زهد زمان پیامبر و زهد اوایل بعد از رحلت پیامبر مقایسه کنید و ببینید که بزرگان و امرا و صحابه در آن چند سال، چگونه زندگی ای داشتند و به دنیا با چه چشمی نگاه میکردند. حالا بعد از گذشت ده، پانزده سال، وضع به اینجا رسیده است.
»ابوموسی اشعری«حاکم بصره ، بالای منبر رفت و مردم را به جهاد تحریض کرد. مبالغی هم دربارهی فضیلت جهادِ پیاده گفت؛ که آقا جهادِ پیاده چقدر فضیلت دارد، چقدر چنین است، چنان است! آنقدر دهان و نفسش در این سخن گرم بود که یک عدّه از آنهایی که اسب هم داشتند، گفتند ما هم پیاده میرویم؛
»سعدبن ابیوقّاص«حاکم کوفه شد. او از بیتالمال قرض کرد بعد هم ادا نکرد و نداد.
حالا »سعدبن ابیوقّاص«از اصحاب شوراست؛ در شورای شش نفره، یکی از آنهاست؛ بعد از چند سال، کارش به اینجا رسید. این اوّل حادثهای بود که در آن، بین مردم کوفه اختلاف شد؛ به خاطر اینکه یکی از خواص، در دنیاطلبی اینطور پیش رفته است و از خود بی اختیاری نشان میدهد!
ولید، هم به حماقت معروف بود، هم به فساد! این ولید، همان کسی است که آیهی شریفه »ان جاءکم فاسق بنبأ فتبیّنوا«درباره اوست.
این آدمی که در زمان پیامبر، در قرآن به نام »فاسق« آمده بود و همان قرآن را هم مردم هر روز میخواندند، در کوفه حاکم شده است!
طبیعی است که وقتی عدالت نباشد، وقتی عبودیّت خدا نباشد، جامعه پوک میشود؛ آن وقت ذهنها هم خراب میشود. یعنی در آن جامعهای که مسأله ثروتاندوزی و گرایش به مال دنیا و دل بستن به حُطام دنیا به اینجاها میرسد، در آن جامعه کسی هم که برای مردم معارف میگوید »کعب الاحبار« است؛ یهودی تازه مسلمانی که پیامبر را هم ندیده است!
بزرگترین گناه انسانهای ممتاز و برجسته این است که ، اگر انحرافی از آنها سر بزند، انحرافشان موجب انحراف بسیاری از مردم میشود.
تقوا یعنی آن کسانی که حوزه حاکمیتشان شخص خودشان است، مواظب خودشان باشند. آن کسانی هم که حوزه حاکمیتشان از شخص خودشان وسیعتر است، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب دیگران باشند. آن کسانی که در رأسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظب کلّ جامعه باشند که به سمت دنیاطلبی، به سمت دل بستن به زخارف دنیا و به سمت خودخواهی نروند.
»و انا من حسین«؛ یعنی دین پیامبر، زنده شده ی حسینبنعلی است.
جز با منطق عشق و با چشم عاشقانه، نمیشود قضایای کربلا را فهمید. باید با چشم عاشقانه نگاه کرد تا فهمید حسینبنعلی در این تقریباً یک شب و نصف روز، یا حدود یک شبانهروز چه کرده و چه عظمتی آفریده است!
قاسمبنالحسن علیهالصّلاةوالسّلام یکی از جوانان کم سالِ دستگاهِ امام حسین است. نوجوانی است که »لم یبلغ الحلم« ؛ هنوز به حدّ بلوغ و تکلیف نرسیده بوده است.
امام حسین تقریباً این نوجوان را بزرگ کرده است؛ مربّی به تربیتِ امام حسین است.
جزئیات حادثه کربلا هم ثبت شده است؛ چه کسی کدام ضربه را زد، چه کسی اوّل زد، چه کسی فلان چیز را دزدید؛ همه اینها ذکر شده است. آن کسی که مثلاً قطیفه حضرت را دزدید و به غارت برد، بعداً به او میگفتند: »سرق القطیفه!«
بنابراین، جزئیات ثبت شده و معلوم است؛ یعنی خاندان پیامبر و دوستانشان نگذاشتند که این حادثه در تاریخ گم شود.
یکی از خصوصیّات عاطفی دنیای اسلام اشک ریختن در حوادث و پدیدههای عاطفی است. شما در قضایا زیاد میبینید که حضرت گریه کرد. این گریه، گریه جزع نیست؛ این همان شدّت عاطفه است؛ چون اسلام این عاطفه را در فرد رشد میدهد.
ماجرای امام حسین، نجاتبخشىِ یک ملت نبود، نجاتبخشىِ یک امّت نبود؛ نجاتبخشی یک تاریخ بود. امام حسین، خواهرش زینب و اصحاب و دوستانش، با این حرکت، تاریخ را نجات دادند.